جدول جو
جدول جو

معنی رفت و روب - جستجوی لغت در جدول جو

رفت و روب
جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک
تصویری از رفت و روب
تصویر رفت و روب
فرهنگ فارسی عمید
رفت و روب(قَ دَ زَ دَ)
روفتن. روبیدن. جاروب کردن. (فرهنگ فارسی معین). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) :
اهل بینش ز صفا ساختگی نشناسد
خانه چشم چه محتاج به رفت و روب است.
خان آرزو (از آنندراج).
رجوع به رفت و رو و رفت و روی شود.
- دایرۀ رفت و روب، دایرۀ تنظیف و تسطیح. (لغات فرهنگستان). در سازمان شهرداری نام دایره ای که به کار روفتن و صاف کردن کوچه ها و خیابانها پردازد. دایرۀ تنظیف. (یادداشت مؤلف). شعبه ای ازشهرداری که به امر نظافت خیابانها رسیدگی کند. (فرهنگ فارسی معین).
، جاروب. (از شعوری ج 2 ورق 21). رجوع به رفت و روشود
لغت نامه دهخدا
رفت و روب
روفتن روبیدن جارو کردن، یا اداره (دایره) رفت و روب شعبه ای از اداره شهرداری که بامر نظافت خیابانها و کوچه ها رسیدگی کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ دَ دَ)
یا رفت و رو. رفت و روب. (فرهنگ فارسی معین) : سه چیز به شما میراث گذاشتیم رفت و روی و شست و شوی، و گفت و گوی. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 335). رجوع به رفت و رو و رفت و روب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ رَ جَ / جِ کَ دَ)
رفت و روی. رفت و روب. رجوع به رفت و روی شود، جاروب. (ناظم الاطباء) ، خاشاکی که از رفتن خانه حاصل شود. صاحب السامی فی الاسامی میگوید: الحصاله و الخمامه، رفت و روی خرمن. (یادداشت مؤلف) ، جاروب کردن. (از ناظم الاطباء). رفت و روب. جاروب کردن. پاکیزه کردن. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف).
- رفت و رو کردن، جاروب کردن. پاکیزه کردن. رفتن. روبیدن:
ما جوی شیر و قصر زبرجد گذاشتیم
ساقی بگو که میکده را رفت و رو کنند.
بابافغانی شیرازی (از آنندراج).
رجوع به رفت و روب و رفت و روی شود، غارت کردن را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
رفت وروب. روفت روب. رفت ورو. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به رفت وروب و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ شُ / شِ مُ دَ / دِ نِ / نَ دَ)
تداولی از رفت و روب. کناسه و جاروب کردن. رجوع به رفت و رو شود، جاروب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
جاروب. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
روفتن روبیدن جارو کردن، یا اداره (دایره) رفت و روب شعبه ای از اداره شهرداری که بامر نظافت خیابانها و کوچه ها رسیدگی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفت وروب
تصویر رفت وروب
((رُ تُ))
روبیدن، جارو کردن
فرهنگ فارسی معین
رفت و آمد
فرهنگ گویش مازندرانی